فراق آسمانیات را با کدامین قلم میتوان نوشت؟
کدامین قلم است که میتواند نسوزد؟
گل حسرت، سر خود را روی دامان برف میگذارد
و نالههای مهربانی باد، محبت را اندوهگین میکنند
آه. چه سرد است هوای امروز!
هوایی که باران در آن راه ندارد
و چه ناگوار صبحیست صبح فراق
صبحی که ابدیت را به تصویر میکشاند
خورشید نیز گریان شده است
ز سر چیده شدن شاخه گل مهربانی
داغ باران، قلبم را شکست
و احساسم را تا بیانتهای حسرتها کشاند
تو ای شهر! دیدی که چگونه به نظرم تار آمدی؟
چگونه در هوای مسموم تو، نفسهای بیمیلی و بیاشتیاقی کشیدم؟
و باز، غم دوران، یاد دل خونینم افتاد
گریه اما دیگر سودی نداشت
اندُوه اما،دیگز ثمر نداشت
تقدیر آب را ماهی، کِی توانِ رقم زدن دارد؟!
رحیم یوسفنژاد»
,سر ,قلم ,هوای ,کشیدم؟و ,بیاشتیاقی , ,آمدی؟چگونه در ,در هوای ,تار آمدی؟چگونه ,نظرم تار
درباره این سایت